معنی از آلات موسیقی

حل جدول

از آلات موسیقی

تنبور

تمبک

سه تار، رباب، سنتور، ویولنسل (ویلنسل یا ویولونسل)

چغانه

ساکسوفون

بربط

ماندولین

بربط، کمانچه

ساکسوفون، شیشم

مزمار


یکی‌از آلات موسیقی

مزمار

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

آلات موسیقی

خنیایگان، سازها

فرهنگ فارسی هوشیار

آلات موسیقی

خنیاوگان ساز ها


آلات

(تک: آله) ابزارها آلات تغذیه: گوارنده ها آلات تناسلی: زهار آلات تنفسی: دمگرها (اسم) جمع: آلت. افزارها ابزارها ادوات اسباب. یا آلات تغذیه. مجموع عضوهایی که در کار تغذیه بکاراست. یاآلات تناسل. عضوهایی در حیوان از نر و ماده که سبب تولید مثل و نتاج است. یا آلات تنفس. اندامها از حنجره و ریه غیره که در حیوان وسیله تنفس است. یاآلات حیات. آنچه از اعضا ء و غیر آن که برای ادامه زندگانی لازم است یاآلات جارحه. افزارهای طبیعی و غیر آن از چنگال و دندان و شمشیر و کارد و غیره که برای جراحت وارد آوردن بکار رود. یاآلات دفاع. آنچه از اعضای طبیعی و ادوات مصنوع که برای راندن دشمن دارند. یاآلات ذو (اسم) الاوتار. الاوتار. یاآلات النفخ. یاآلات رصدی (رصدیه) . ابزارهای علم هیا ء ت که بکار رصد کواکب رود. یاآلات شکم. آنچه در اندرون شکم باشد حشو. یا آلات صوت. عضوهای بدن حیوان که آواز از آنها خیزد چون: شش گلو کام زبان لب و غیره. یا آلات لهو. ابزار نواختن موسیقی و باختن قمار و مانند آن. یا آلات موسیقی. وسایل و اسبابی که از تحریک آنها نغمات تولید شود و آن آلات در موسیقی ایرانی بر سه قسم و بقولی بر چهار قسم است: حلوق انسانی، آلات ذوات النفخ، آلات ذوات الاوتار، کاسات طاسات و الواح. در موسیقی امروزی حلوق انسانی (موسیقی صوتی) را در مقابل (موسیقی اسبابی) قرار دهند و آنرا جزو (آلات موسیقی) بحساب نمیاورند، گاه بجای علامت جمع برای نشان دادن انواع یک جنس بکار رود: آهن آلات بلور آلات ترشی آلات شیشه آلات. ج آلت، ابزارها، ادوات

واژه پیشنهادی

از آلات موسیقی

دف

سنج

ابوا

لغت نامه دهخدا

آلات

آلات. (ع اِ) ج ِ آلت. افزارها. ابزارها. ادوات.سازوبرگ. ساز. ساختگی ها. اسباب. سامان:
سکندر بیامد بدشت نبرد
همه خواسته سربسر گرد کرد
ز تخت و ز خرگاه و پرده سرای
ز فرش وز آلات و از چارپای.
فردوسی.
نگه کرد قارن بتورانیان
همه ساز و آلات ایرانیان.
فردوسی.
- آلات تغذیه، مجموع عضوها که در عمل تغذیه بکار است.
- آلات تناسل، عضوها در حیوان از نرینه و مادینه که سبب تولید مثل و نتاج است.
- آلات تنفس، اندامها از حنجره و ریه و جز آن که در حیوان وسیله ٔ نفس برآوردن و فروبردن است.
- آلات جارحه، افزارهای طبیعی و غیرآن از چنگال و دندان و شمشیر و کارد و جز آن که خستن راست.
- آلات جنگ، آلات رزم. آلات حرب. سلاح:
بفرمای تا ساز و آلات جنگ
بیارند پیشم کنون بیدرنگ.
فردوسی.
که برخیز و درپوش آلات رزم
که کوتاه کردیم ما جام بزم.
فردوسی.
- آلات حیات، آنچه از اعضاء و جز آن که برای دوام زندگی بکار است.
- آلات دفاع، آنچه از اعضاء طبیعی و ادوات مصنوع که برای راندن دشمن دارند.
- آلات رصدیه، افزارهای علم هیئت.
- آلات شکم، حشو.
- آلات صوت، عضوهای تن حیوان که آواز از آنها خیزد، چون شش و گلو و کام و زبان و لب و غیره.
- آلات لهو، افزار نواختن موسیقی و باختن قمار و مانند آن.
- آلات محرّکه، آنچه در تن حیوان از اعصاب و عضلات و جز آن بکارِ بسط و قبض و حرکت و سکون است.
- آلات موسیقی، ابزارهای آن.
این کلمه را در تداول فارسی چون علامت جمع در آخر کلمه برای نمودن انواع جنسی آرند، چون: آهن آلات، بلورآلات، ترشی آلات، شیشه آلات و غیره.

آلات. (اِخ) نام شهری از طایفه ٔ نصر، و گفته اند نام دو شهر است.

فرهنگ فارسی آزاد

آلات الملاهی

آلاتُ المَلاهِی، آلات موسیقی،

معادل ابجد

از آلات موسیقی

666

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری